خاطرات یک سرباز

خاطرات یک سرباز

شنبه 19/08/1397

دوشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۲۵ ب.ظ

شنبه 19/08/1397

ساعت 03:20 رسیدم انقلاب، مهرداد من رو برد یعنی. با حسام راهی پادگان شدیم. یک ساعت و پنج دقیقه ای طول کشید که از انقلاب رسیدیم دم درب دژبانی. نیم ساعت تا گروهان پیاده رفتیم. نماز، صبحانه، کلاس عقیدتی، ظهر رژه رفتیم. خستگی مفرط از بی خوابی. اشتباه محض هست که خواب شب را به خاطر ماندن در خانه حرام کنیم. شب که می خواستم بخوابم که امروز صبح زود حرکت کنم، از استرس اینکه دیر نخوابم و زودتر خوابم بره، نتیجه عکس داشتم می گرفتم. خوابم نمی برد. 

..............

رسیدم پادگان، جلو گروهان، گفتم یک تک زنگ بزنم،

.................

. گوشی مامان زنگ خورد.

..........

. امشب فینال پرسپولیس و تیم ژاپنی بود. صفر-صفر شدند. 20:30 از خستگی و بی خوابی غش کردم. تا ساعت 02:10 که از خواب بیدار شدم. خواب هم دیدم. خواب خرید گل. من و مامان و بابا. برای چی رو نمیدونم. ولی مضطرب و پریشان بود فضا. بابا عصر زنگ زد حالم رو پرسید بابت پایین بودن فشارم. که دیروز گرفته بودم. رمز لپتاپ رو هم پرسید.

جلسه دوم کلاس های صبح. تخمین مسافت. قبلی هم جنگ نوین. صیح رسیدم پادگان.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۲۴
یک سرباز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی