پنجشنبه 24/08/1397
سه شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۲۸ ب.ظ
پنجشنبه 24/08/1397
ظهر که بچه ها رفتند مرخصی، ما ماندیم و چند ساعت وقت خالی. البته ظهر از صدای پینگ پنگ نشد بخوابیم. ساعت 16:15 رفتیم حمام. کل لباس هام رو بردم که بشورم. اومدم بیرون داشت اذان پخش میشد. حمام خوب و کاملی نشد. اما لازم بود واقعا. بعد از شام مامان زنگ زد. امروز بیشتر فرصت شد که کتاب بخونم. هم "تسلی بخشی های فلسفی" و هم "راهبری زندگی با شهود درونی".
۹۷/۱۰/۲۵