خاطرات یک سرباز

خاطرات یک سرباز

یکشنبه 20/08/1397

سه شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۲۲ ب.ظ

یکشنبه 20/08/1397

صبح ساعت 04:35 بیداری. نماز، صبحانه. پنیر و حلوا شکری. گویند که حکمت این حلواشکری، آمادگی قربانیان برای مسلخ میدان صبحگاه است. رژه دیروز که خوب بود. اما امروز گروه دومی بود که رفتیم روی باند رژه.  دوبار رفتیم. هر دو بار تذکر دادن و ان قلت آوردند. خیلی هم هم که پیشکش. چند بار دویدیم و حالت شنا گرفتیم و شنا هم رفتیم. تا حالمان بیاید سر جا.سرهنگ و سروان، هر دو نفر شاکی بودند. بدو رو رفتیم به سمت گروهان. کلاس عقیدتی، نماز و ناهار. کلاس عقیدتی عصر. من با 6 نفر رفتیم بهداری. سرهنگ گفت: پست و گشتی میان دوره را حذف نمی کنم، میخواستم حذف کنم. کلاس عقیدتی صبح چالشی شد عصر که از بهداری برگشتم، مسئول عقیدتی و سیاسی هم آمده بود در کلاس. بحث شراب و حرمت شراب بود. بعد ازشام طرح ناصرین داشتیم. جلسه اول، ارزیابی بود. شماره 17 تا 30 رفتیم پیش سید . 

............

..............


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۲۵
یک سرباز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی