خاطرات یک سرباز

خاطرات یک سرباز

جمعه 25/08/1397

سه شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۲۸ ب.ظ

جمعه 25/08/1397

تولدم بود امروز.پست اسلحه خانه، پاس 1، از ساعت 10:00 شروع می شد. امروز صبح کمی دیرتر بیدار شدیم، نماز و صبحانه. بعد اومدیم آسایشگاه و دوباره خوابیدیم. نگهابان ها که باید ساعت 08:00 میدان صبحگاه حاضر می شدند، 08:35 با مربی و بچه های گروهان بالایی رفتیم. ساک ساک و برگشتیم. یکمی کتاب خوندم و رفتم سر پست. هوا بارانی بود تا ساعت 15:00 وقتی ساعت 12:00 اومدم، لباس ها رو انداختم روی شوفاژ که خشک بشن. حتی پوتین. ساعت 16:00 رفتم سر پست تا 18:10 که نیما اومد سر پست. شام اولویه بود. سر نماز مغرب، امام جماعت یکمی نوحه خوند، کمی صحبت کرد، گرچه نفرات کم بود. بعد از شام خانواده زنگ زدند، فقط با مهرداد حرف نزدم. تبریک تولد و ... . مطالعه و استراحت و صحبت و دوباره پست ساعت 22:00.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۲۵
یک سرباز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی