خاطرات یک سرباز

خاطرات یک سرباز

۳۱ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

چهارشنبه 09/08/1397

اسحله گرفتیم برای اولین بار. صبح رفتیم برای تمرین سردوسی. با رابط بهداری دعوام شد. ظهر بعد از ناهار رژه رفتیم. شام کباب و نان دادن. پانتومیم بازی کردن بچه ها. در مورد ازدواج صحبت کردیم. کلاس فردا دانش پایه، اولین کلاس تئوری هست.

فردا یعنی پنجشنبه میریم مرخصی. قرار گذاشته بودم که برم شرکت پیش مجید برای کارهای HRIS.

 

...

...

...

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۳۱
یک سرباز

سه شنبه 08/08/1397

دیروز رفتیم هیئت. بعد از ناهار رژه رفتیم. رفتم حمام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۳۰
یک سرباز

دوشنبه 07/08/1397

بچه ها رو بردم به بهداری برای اولین بار. خودم هم برای انجام سونوگرافی مشورت گرفتم. رژه رفتیم. بعد از نماز مغرب هیئت گرفتند. با مجید تماس گرفتم برای هماهنگی کارها.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۳۰
یک سرباز

یکشنبه 06/08/1397

باران بارید. از شب تا صبح. صبح میدان صبحگاه رفتیم. داوطلب سردوشی شدم. تست اولیه اوکی بود. ظهر رفتیم حسینیه پایین. توجیهات پزشکی. تا ظهر. باران زیادی آمد. کمک به بار زدن غذا. دیدن آشپزخانه صنعتی پادگان. نماز. ناهار. صحبت کردن سرهنگ، فرمانده گردان. بسیار خندیدیم. تماس با مامان.


..................


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۳۰
یک سرباز

شنبه 05/08/1397

شنبه صبح تا ظهر توجیه حفاظتی و سخنرانی، بعد از ناهار توجیه فرماندهی، داوطلب نظافت آسایشگاه شدم. صبح و عصر هم داوطلب مراسم تحلیف شدم.

عصر دم غروب، رفتیم برای کمک به انبار دار. ظهر زنگ زدم به مجید، پیگیری پروژه زنجان. یکی از بچه ها گفت به ازای هر ماه جبهه 12 روز کسری میدن. دیروز سر نماز مغرب بدجوری بغض و اشک در چشم داشتم.

........................................................
 الان که دارم مکتوب میکنم، شنبه 05/08/1397 ساعت 19:50 هست.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۳۰
یک سرباز

جمعه 04/08/1397

صبح رفتم کپل کردم. و زنگ زدم به .... . نشد شبش صحبت کنیم. با محمد حسین فیفا2016 بازی کردم. آش پشت پا پخت مامان. دیشب که خیاطی می کرد بغض، بوسه بر دست.

جمعه عصر برگشتم پادگان. اتوبوس از دم درب دژبانی تا بالا ما رو برد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۲۹
یک سرباز

پنجشنبه 03/08/1397

ساعت 14:00 اتوبوس حرکت کرد به سمت تهران. وقتی که رسیدم خانه ساعت 17:30 بود، و داشت اذان می گفت. لباس ها رو درست کردم. با مجید و خانمش رفتیم خیابان 30 تیر، شام.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۲۹
یک سرباز

چهارشنبه 02/08/1397

صبح، دریافت لباس، ظهر باقی وسایل رو دریافت کردیم. عصر به خاطر عدم بر سر گذاشتن کلاه، پست تنبیهی خوردم، شدم پاسبخش. از ساعت 6 عصر تا 6 صبح فردا. شب با مهرداد تماس گرفتم، تلفن مامان اشغال بود و صفحه کلید تلفن عمومی برخی شماره هاش بسیار سخت عمل میکرد.

تابلویی جلوی پله های حسینیه بود که موقع برگشت به آسایشگاه دیده میشد: دعای مادر از موانع استجابت دعا میگذرد. بغضم میگرفت.

از ساعت 12 شب تا صبح پاسبخش بودم و پست دادیم با بهزاد ابراهیمی.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۲۸
یک سرباز

سه شنبه 01/08/1397 ساعت 06:00

میدان سپاه، شرکت، خانه، آزادی، پادگان، ساعت 16:00 ورود به پادگان، ساعت 17:00 پذیرش، نماز، شام.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۲۷
یک سرباز

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۷ ، ۰۰:۱۶
یک سرباز