خاطرات یک سرباز

خاطرات یک سرباز

جمعه 04/08/1397

يكشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۲۹ ب.ظ

جمعه 04/08/1397

صبح رفتم کپل کردم. و زنگ زدم به .... . نشد شبش صحبت کنیم. با محمد حسین فیفا2016 بازی کردم. آش پشت پا پخت مامان. دیشب که خیاطی می کرد بغض، بوسه بر دست.

جمعه عصر برگشتم پادگان. اتوبوس از دم درب دژبانی تا بالا ما رو برد.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۲۳
یک سرباز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی